Alex ...just you

دوست دارم ....

اگه لایق حقیقت نبودم....

اگه خالی شد از تو وجودم....

اگه پا روی عهدم گذاشتم......

ولی دوست که داشتم نداشتم؟....

اگه ادم خوبی نبودم....

اگه یخ زده دستای کبودم....

اگه ابروی عشقو بردم....

ولی چوبشو که خوردم ....

نخوردم؟؟...

[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 20:21 ] [ Natalia ] [ ]

بی رحم

وقتی فهمید می خومش خندید و رفت

التماس رو تو چشام دید و رفت

با همه خوبی هام اون بی وفا غم رو تو چشام پاشید و رفت

[ پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, ] [ 19:59 ] [ Natalia ] [ ]

love

 

 

why you leave me alone i dont know but i know one thing i love you for ever........................................................ 

[ شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, ] [ 22:50 ] [ Natalia ] [ ]

آهسته آهسته......

حرمت چشم ترم آهسته آهسته شکست....

قدر دلم را دلبرم آهسته آهسته شکست...

بس که از دست زمانه تازیانه خوردم...

در دل شب پیکرم آهسته آهسته شکست....

آرزوها داشتم تا در هوایت پر زنم....

از قضا بال و پرم آهسته آهسته شکست...

راه را کج رفته بودم سالیانی بی بلد....

عاقبت دیدم سرم آهسته آهسته شکست....

 

[ شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, ] [ 21:50 ] [ Natalia ] [ ]

عشق..

یک نفر آمد قرارم گرفت

برگ وبار شاخسارم گرفت

چهار فصل من بهار بود حیف

باد پاییزی آمد بهارم گرفت

اعتباری داشتم در پیش عشق

با نگاهی اعتبارم گرفت

عشق یا چیزی شبیه عشق بود

آمدو دارو ندارم گرفت.....

[ شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, ] [ 21:31 ] [ Natalia ] [ ]

برگ.....

 من برگ بود که طوفان گرفت

دبدم که این قصه پایان گرفت

بهار تو آمد دیدار من

آخر مرا از زمستان گرفت

کویر جسمت را به باران زدند

آسمان از عطش جان گرفت

تو می رفتی چشم من به چشمه بود

من خیس بودم که باران گرفت

عجب بارشی بود بر جان من

که چون رودی از عشق جریان گرفت

هوای تو بود و خیال تو بود

که مرا در خیابان گرفت

حقیقت همین است ای نازنین

که چشمه غزل داد و ایمان گرفت

تو و آن کوچه و زمستان سرد

من برگ بودم که باران گرفت.....

 

[ شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, ] [ 20:32 ] [ Natalia ] [ ]

I want you...

When i see you in the street i feel my heart stop and i cant breathing when you look to my eyes i want hug you and kissed you but you dont attention to me couse you know i love you and you want i am crying couse you hate me .but i love you i haert you .i only want you when im braething.i only love you when my heart beating....
[ سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, ] [ 22:51 ] [ Natalia ] [ ]

شيشه...

روى آن شيشه تب دار تو ها كردم اسم زيباى تو را با نفسم جا كردم شيشه بدجور دلش ابرى شد شيشه را يك شبه تبديل به دريا كردم با سر انگشت كشيدم به دلش عكس تو را عكس زيباى تو را سير تماشا كردم
[ سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, ] [ 22:45 ] [ Natalia ] [ ]

نميشه...

بهم گفتى دوست نداشته باشم من ارزشم بيشتر از اينه كه عاشق تو باشم اما چرا نمىفهمى نميشه؟من عاشقتم دست خودم نيست پس نگو دوستت نداشته باشم كه هرگز نميشه...
[ سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, ] [ 1:16 ] [ Natalia ] [ ]

کاش.....

 

کاش هرگز بهت نمی گفتم که دوستت دارم که این طور مرا رها کنی

کاش زمان عقب گرد داشت ولی حالا که تو رهام کردی و از من رو بر می گردونی...

باید تحملش کنم.. اما نمی تونم چرا نمی فهمی؟من دوستت دارم

کاش تو هم مرا دوست داشتی کاش ... اما چه میشه کرد حالا که دوستم نداری؟

[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:کاش,,,, ] [ 17:57 ] [ Natalia ] [ ]

دوستت دارم....

دخترک به زور به حرف های دوستش گوش میداد وقتی حرف هایش تمام شد دخترک به طرف پنجره برکشت ارام اشک ریخت.سرویسشان به از جلوی مغازه پسری که قلبش را دزدیده بود گذشت.ناگهان سرویسشان همان جا نگه داشت.پسرک به او نگاه کرد و خندید.و دختر همان لحظه ارام مرد.وقتی دوستش فهمید او مرده به دست او که نگاه کرد دید با تیغ اسم پسرک را روی دستش نوشته.اشک های او به همین خاطر گریه می کرده تا شاید پسرک لحظه اخر به او کمی اهمیت بدهد اما...................

[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ] [ 16:45 ] [ Natalia ] [ ]

just you...

every thing i want in a rainy day is your hug couse i just can sleep in your arms.when you leave me alone i just can crying.please dont leave me .in a bad world like my world you just can save me.you are my love my heart my ....you are every thing .........

[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ] [ 16:21 ] [ Natalia ] [ ]