Alex ...just you

قلب من

این روزای سخت کی میگذره من کی از این همه دوری تو راحت میشم چرا مگه من چی واست کم گذاشتم که منو رها کردیو با اون یکی رفتی باشه منم دلمو به روزایی که با تو بودم خوش میکنم

[ جمعه 22 دی 1391برچسب:, ] [ 21:3 ] [ Natalia ] [ ]

غم گینم....

 

به من برگردون احساسی رو که آرومم کنه باز

وگرنه من بدون تو با دلتنگی نمی سازم

میام پیش تو حالا که سرد و غمگینم

تو هم برگردون آغوشتو که من محتاج تسکینم

 

 

[ یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, ] [ 18:46 ] [ Natalia ] [ ]

تردید

 

میون جاده تردید تو خلوت تو سیاهی

بی حضور عاشق تو گم شدم تو این دو راهی

یه طرف پر ستاره میگن عاشق شو دوباره

چه کنم دلم بجز تو هیچ کسی رو دوست نداره

 

 

[ یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, ] [ 18:39 ] [ Natalia ] [ ]

love

 

 

why you leave me alone i dont know but i know one thing i love you for ever........................................................ 

[ شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, ] [ 22:50 ] [ Natalia ] [ ]

آهسته آهسته......

حرمت چشم ترم آهسته آهسته شکست....

قدر دلم را دلبرم آهسته آهسته شکست...

بس که از دست زمانه تازیانه خوردم...

در دل شب پیکرم آهسته آهسته شکست....

آرزوها داشتم تا در هوایت پر زنم....

از قضا بال و پرم آهسته آهسته شکست...

راه را کج رفته بودم سالیانی بی بلد....

عاقبت دیدم سرم آهسته آهسته شکست....

 

[ شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, ] [ 21:50 ] [ Natalia ] [ ]

عشق..

یک نفر آمد قرارم گرفت

برگ وبار شاخسارم گرفت

چهار فصل من بهار بود حیف

باد پاییزی آمد بهارم گرفت

اعتباری داشتم در پیش عشق

با نگاهی اعتبارم گرفت

عشق یا چیزی شبیه عشق بود

آمدو دارو ندارم گرفت.....

[ شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, ] [ 21:31 ] [ Natalia ] [ ]

برگ.....

 من برگ بود که طوفان گرفت

دبدم که این قصه پایان گرفت

بهار تو آمد دیدار من

آخر مرا از زمستان گرفت

کویر جسمت را به باران زدند

آسمان از عطش جان گرفت

تو می رفتی چشم من به چشمه بود

من خیس بودم که باران گرفت

عجب بارشی بود بر جان من

که چون رودی از عشق جریان گرفت

هوای تو بود و خیال تو بود

که مرا در خیابان گرفت

حقیقت همین است ای نازنین

که چشمه غزل داد و ایمان گرفت

تو و آن کوچه و زمستان سرد

من برگ بودم که باران گرفت.....

 

[ شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, ] [ 20:32 ] [ Natalia ] [ ]

I want you...

When i see you in the street i feel my heart stop and i cant breathing when you look to my eyes i want hug you and kissed you but you dont attention to me couse you know i love you and you want i am crying couse you hate me .but i love you i haert you .i only want you when im braething.i only love you when my heart beating....
[ سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, ] [ 22:51 ] [ Natalia ] [ ]

کاش.....

 

کاش هرگز بهت نمی گفتم که دوستت دارم که این طور مرا رها کنی

کاش زمان عقب گرد داشت ولی حالا که تو رهام کردی و از من رو بر می گردونی...

باید تحملش کنم.. اما نمی تونم چرا نمی فهمی؟من دوستت دارم

کاش تو هم مرا دوست داشتی کاش ... اما چه میشه کرد حالا که دوستم نداری؟

[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:کاش,,,, ] [ 17:57 ] [ Natalia ] [ ]